×یه شب مهتابی-یه شب مهتابی×
تاریخ : سه شنبه 19 خرداد 1398
نویسنده : هادی

 5 سال گذشته تقریبا از روزی که وبلاگو ساختم :)) 

وای امروز که چکش کردم چ حس خوبی بهم دست داد

این 5 سال برام عین 1000 سال بود و چقدر از ارزوهام دور شدم

هعی :)


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : دو شنبه 7 مرداد 1392
نویسنده : هادی

 

بچه ها امرو دلم گرفته....

کیا اینجا ادمینشون رو  (منو) دوس دارن؟؟


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392
نویسنده : هادی

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

 

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

 

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

 

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

 

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

 

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

 

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

 

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

 

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

 

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

 

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

 

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

 

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

 


معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستتدارد.


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: داستان های مهتابی , عاشقانه , ,
برچسب‌ها: شب , مهتابی , شب مهتابی , هادی , علیزاده , hadei , یه شب مهتابی , داستان ,
تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392
نویسنده : هادی

  ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ایا ﺍﻣﺮﻭﺯچشم ﭘﺴﺮتان معاجه شده و ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨد؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:نه این واقعا یه تختش کمه :D ...

نکته اخلاقی : همیشه که قرار نیس که داستانا یه جور باشن....


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: فلسفی , واقعی , عاطفی , ,
برچسب‌ها: هیچوقت , زود قضاو , ت نکن , (این یکی فرق داره:دی) , داستان عاشقانه , مهتابی , مهتاب , شب مهتابی , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392
نویسنده : هادی

 
 ﭘﺴﺮ : ﺿﻌﯿﻔﻪ ! ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ
ﺯﯾﺎﺭﺗﺖ ﮐﻨﯿﻢ !
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮﺑﺎﺯ ﮔﻔﺘﯽ ﺿﻌﯿﻔﻪ ؟
 
ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ ، ﻣﻨﺰﻝ ﺑﮕﻢ ﭼﻄﻮﺭﻩ ؟
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ . . . ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ !
 
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ؛ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﯾﮑﺘﻮﺭﯾﺎ ﺧﻮﺑﻪ ؟
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﻩ . . . ﺍﺻﻼﺑﺎﻫﺎﺕ ﻗﻬﺮﻡ !
 
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺑﺎ ، ﺗﻮﻋﺰﯾﺰ ﻣﻨﯽ ، ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ؟
 
ﺁﺷﺘﯽ ؟
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺷﺘﯽ ، ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ؟
 
ﭘﺴﺮ : ﺩﻟﻢ ! ﺁﻫﺎ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻪ ! ﺍﺯﺩﯾﺸﺐ ﺗﺎﺣﺎﻻ !
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ !
 
ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ ﭼﯿﻪ ؟ ﻧﻤﯿﮕﻢ ﻣﺮﯾﻀﻢ ﺍﺻﻼ ، ﺧﻮﺑﻪ ؟
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻟﻮﻭﻭﺱ !
 
ﭘﺴﺮ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ، ﺿﻌﯿﻔﻪ ! ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﮔﻪ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﯽ
 
ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺎﺯﮐﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﺎ !
 
ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﺎﺯﻡ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺭﻭ . . . !
 
ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ ﺗﻘﺼﺮﺧﻮﺩﺗﻪ ! ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﺭﻭ
 
ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻫﯽ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ ﻣﯿﺪﯼ
 
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ !
 
 
به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: 26 دی 1398برچسب:یه شب مهتابی , hadei , اپدیت دوباره , مهتابی , شب , یه , هادی , علیزاده , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390
نویسنده : هادی

 

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: “در کیسه ها چه داری؟” او می گوید: “شن”

مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.

هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.

یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید: دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند!


|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
موضوعات مرتبط: داستان های مهتابی , فلسفی , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390
نویسنده : هادی

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!


|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
موضوعات مرتبط: مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: افرینش انسان , ی خو , خدا , طنز , ساده , میمون ,
تاریخ : دو شنبه 7 مرداد 1398
نویسنده : هادی

سلام ،

خدمت بازدید کنندگان گرامی باید خدمتتون عارض باشم که وبلاگ دوباره اپدیت میشه...!

 

 

برای ارتباط با نویسنده وبلاگ : 

فیسبوک: Hadi Alz

یاهو : Hadei.developer@yahoo.com

 

وبلاگ امید


|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
برچسب‌ها: یه شب مهتابی , hadei , اپدیت دوباره , مهتابی , شب , یه , هادی , علیزاده ,
تاریخ : دو شنبه 26 دی 1390
نویسنده : هادی

بدون شرح بنویسیم بهتره نه...؟؟!!


|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
برچسب‌ها: مردم کارایی میکنندا! ,
تاریخ : دو شنبه 26 دی 1390
نویسنده : هادی

والا دیگه نمیدونم چی بگم


|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
برچسب‌ها: حدیث نامکرر , عکس , یونسکو عشقو تالش , یه شب مهتابی ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

اسپانيايي ها ميگن :

“عشق ساكت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلندتر است “

ايتاليايي ها ميگن:

“عشق يعني ترس از دست دادن تو !”

ايراني ها ميگن :

“عشق سوء تفاهمي است بين دو احمق و….  كه با يك ببخشيد تمام ميشود !”


|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
موضوعات مرتبط: لطیفه وجک , متفرقه , مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: مهتابی , مهتابی , مهتابی , مهتابی , مهتابی , عشق , یعنی , عشق یعنی , طنز , سرکاری ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

يه روز يه استاد فلسفه مياد سر کلاس و به دانشجوهاش ميگه:

امروز ميخوام ازتون امتحان بگيرم ببينم درسهايي رو که تا حالا بهتون دادمو خوب ياد گرفتين يا نه…!

بعد يه صندلي مياره و ميذاره جلوي کلاس و به دانشجوها ميگه:

با توجه به مطالبي که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنيد که اين صندلي وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روي برگه…

بعد از چند لحظه يکي از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد…

روزي که نمره ها اعلام شده بود، بالاترين نمره رو همون دانشجو گرفته بود !

اون فقط رو برگه اش يه جمله نوشته بود:

.

کدوم صندلي ؟


|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
موضوعات مرتبط: لطیفه وجک , متفرقه , مطالب طنز و سرکاری , ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

 

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.

یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.

به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .

کشیش پیش خود گفت :
« من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند.

کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .

کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:

« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »
« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »


|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
برچسب‌ها: طنز , جک , مهتابی ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت:

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت:

من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.

روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم

ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.

زن ایرانی گفت :

من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چيزي نديدم

روز دوم هم چيزي نديدم

روز سوم هم چيزي نديدم

شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم


|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

لاستیك قلبمو با میخ نگات پنچر نكن

*

بوق نزن ژیان میخورمت

*

بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع

عشق آمد و گفت من بی سوادم

*

پشت یه ژیان هم نوشته بود

جد زانتیا

*

قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر

*

شتاب مكن، مقصد خاك است

*

رادیاتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش

گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم

*

تو هم قشنگی

*

کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت

*

سر پایینی برنده

سر بالایی شرمنده

*

داداش مرگ من یواش

*

كاش میشد سرنوشت را از سر نوشت

*

تند رفتن که نشد مردی

چشم انتظارم كه برگردی

*

یا اقدس

یا هیچكس

*

زندگی نگه دار پیاده میشم

آیی بی وفا کجا میری

اونطرفی که ورود ممنوعه


|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
موضوعات مرتبط: اس ام اس سرکاری و طنز , متفرقه , مطالب طنز و سرکاری , ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

 

بقیه در ادامه مطلب


|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
موضوعات مرتبط: لطیفه وجک , مطالب طنز و سرکاری , ,
تاریخ : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390
نویسنده : هادی

وقتی در اسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه

وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین…مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن

یه دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین الکی باهاش حرف زدن

رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین…اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو میکنن

یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت… بعدش چترتون رو باز کنین

برای خواندن ادامه مطلب به ادامه مراجعه کنید



|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
موضوعات مرتبط: لطیفه وجک , مطالب طنز و سرکاری , ,
تاریخ : 24 آبان 1389
نویسنده : هادی

آدم نشدن پسر!(طنز)

زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن(طنز)

پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر

حیف از آن عمر که ای بی سروپا

در پی تربیتت کردم سر

دل فرزند از این حرف شکست

بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسیار کشید و پس از آن

زنده گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والایی یافت

حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از آن

امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایت خودخواهی و کبر

نظر افگند به سراپای پدر

گفت گفتی که تو آدم نشوی

تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پیر خندید و سرش داد تکان

گفت این نکته برون شد از در

«من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی جان پدر»

 


|
امتیاز مطلب : 361
|
تعداد امتیازدهندگان : 119
|
مجموع امتیاز : 119
برچسب‌ها: طنز , سرکاری , خنده , ملیکیهتابی , عالی , چت , ک , وانلیک , بهترین , نظر , جا , اسریپت , تفریح , لمات را با , ادم نشدن پسر ,
تاریخ : 24 آبان 1389
نویسنده : هادی

پسری گیر داده بود، مدام

وقت و بی وقت،دم به دم، یک بند

 

که پدر جزوه و کتاب بخر

تست کنکور «گاج» و «دانشمند»

 

بفرستم کلاس رایانه

«کورل» و «اکسل» و «اتوکد لند»

 

تا که با علم و دانش و تحصیل

بشود دست من به جایی بند

 

وقت کنکور، انتخاب کنم

رشته ای باب طبع و باب پسند

 

در همین اصفهان قبول شوم

نه قم و بهبهان، نه شوش و زرند

 

پدرش شب کلافه و خسته

کت و شلوار را که از تن کند

 

دست و صورت نشسته، سیگاری

گوشه ی لب گذاشت با غرولند

 

سپس آهی کشید و سرجنباند

سرفه ای کرد و گفت: ای فرزند

 

از چه هی بی خودی برای خودت

سر هم می کنی چرند و پرند

 

دست ارباب معرفت کوتاه

بخت افراد بی سواد بلند

 

می شود آن که بی سوادتر است

بیشتر پولدار و ثروتمند

 

علم تاریخ و طب و جغرافی

همه کذب است و حقّه و ترفند

 

فرضاً اصلاً چه کار دارم من

با فلان شاه غزنوی یا زند

 

یا به من چه که پنگوئن  بالفرض

مال قطب است یا گروئلند؟

 

جای حفظ مساحت سبلان

شده ام صاحب سه دانگ سهند

 

گر ببینی مبلغان سواد

همه خوش باورند و خالی بند

 

خود حافظ مگر نمی برده

سمت بنگال و آن حوالی قند؟

 

تازه آن هم به این بهانه که هند

طوطیانش شکر کن بشوند

 

فکر نان کن که خربزه آب است

دانش و علم و فضل سیری چند؟


|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
موضوعات مرتبط: مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: طنز , سرکاری , خنده , ملیکیهتابی , عالی , چت , ک , وانلیک , بهترین , نظر , جا , اسریپت , تفریح , لمات را با , سیری چند ,
تاریخ : 24 آبان 1389
نویسنده : هادی

 

واحد اجباری ( طنز)

 

واحد اجباری (طنز)

زندگانی واحد اجباری است

جزوه اش فرسوده و تکراری است

هی گرفتیم و هی افتادیم از آن

سوختیم از بس که دادیم امتحان

عاقبت یک روز پاسش می کنیم

بهره جویی از کلاسش می کنیم

ای کلاسور های مشکی پوش ما

تق تق زنگ خطر در گوش ما

ساکتید آن تق و تق هاتان کجاست؟

سینه صاف ورق هاتان کجاست؟

ما کلاسی از کلاسور ساختیم

دل به چنگک های آن انداختیم

بین چنگک های آن با اضطراب

روی خط جزوه ها ماندیم خواب

هست این جا صد مصیبت صد میتینگ

روزها با استراکچر، شب ریدینگ

از فشار درس ها خیسیم ما

گربه های سلف سرویسیم ما

چون که بی انگیزه ایم و منصرف

کی معدل هایمان گردد الف؟

ذهن ما انبار محفوظات شد

کیش شطرنجی دانش مات شد

جزوه ها قرص دیازپام است و بس

ذهن ما سرشار اوهام است و بس

دل به رود بی خیالی ها زدیم

ترم ها در زندگی درجا زدیم

بر درخت امتحان هستیم کال

می زند هر نمره ما ضد حال

ما ز ِهَر واحد فراری می شویم

جزء حذف اضطراری می شویم

پشت عینک های دودی مانده ایم

یا به زندان حسودی مانده ایم

ما فقط امضای پای مدرکیم

سامسونت داریم اما کودکیم

با گچی بر سینه تخته سیاه

می کشیم از حسرت یک بیست آه

بیست سردمدار فامیل است و بس

بیست کار حضرت فیل است و بس

ترم دیگر آفتابی می شویم

خوابگاهی از نخوابی می شویم

از صفا زیراکس می گیریم ما

هدیه را با باکس می گیریم ما

می رویم آنجا که غم نامحرم است

گرچه پایان نامه ما مبهم است

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 300
|
تعداد امتیازدهندگان : 102
|
مجموع امتیاز : 102
موضوعات مرتبط: مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: طنز , سرکاری , خنده , ملیکیهتابی , عالی , چت , ک , وانلیک , بهترین , نظر , جا , اسریپت , تفریح , لمات را با ,
تاریخ : 24 آبان 1389
نویسنده : هادی

چگونه یک مدیر نمونه شوید؟ (طنز)

چگونه یک مدیر نمونه شوید؟ (طنز)

-به کارمندان خود رحم نکنید. کاری کنید که نامتان را در کتاب های تاریخ بنویسند. آنقدر سنگدلی به خرج دهید تا هیتلر، آتیلا و چنگیز در مقابل شما، آدم های مهربان و رئوفی به حساب آیند. مدیر باید کلاهش پشم داشته باشد. سعی کنید همیشه از کلاه های پشمی استفاده کنید  و مواظب باشید حتماً پشم کلاهتان، طبیعی باشد.

 

-اسکوروچ باشید. شخصیت اسکوروچ پیر را حتماً در داستان کریسمس به خاطر دارید. اسکروچ می تواند بهترین الگو برای یک مدیر نمونه باشد. در دادن حقوق و مزایا و وام و مساعده تا می توانید خست به خرج دهید. هر چقدر وابستگی مالی کارمندان به شما بیشتر باشد، حرف شنوتر می شوند.

 

-معاونان خود را از نزدیکان و ترجیحا اقوام درجه یک خود انتخاب کنید. مثلاً معاون مالی شما می تواند برادرتان باشد. معاون اداری، خواهرتان، معاون امور بانوان، همسرتان، معاون جوانان، فرزند دلبندتان و بازرس ویژه باجناقتان باشد.

 

-برای خود چندین منشی انتخاب کنید تا مراجعان برای دیدن شما از چند کانال گزینشی رد شوند و در نهایت هم به دلیل حضور شما در جلسه یا بازدید عذرش را بخواهید. اصولا مدیر یک مجموعه هر چقدر دور از دسترس باشد، معتبر تر می شود.

 

-جلسات مختلف تشکیل دهید. جلسات خود را به بهانه تشکیل جلسه دیگری هم زمان در مکان دیگری نیمه تمام بگذارید. شمار بالای جلسات نشانه اهمیت یک مدیر است. وقتی تنها هستید به منشی خود بگویید جلسه دارید و به رد و بدل کردن اس ام اس و خواندن جوک بپردازید و به ریش همه بخندید و از وقت خود به نحو احسن استفاده کنید. تلفن هایتان را روی پیغام گیر بگذارید و جواب ندهید. مدیری که به تلفن هایش جواب بدهد حتماً خیلی بیکار است. خیلی وقت ها تلفن خود را خاموش کنید.

 

-در خانه به همسر و فرزندان خود بیاموزید که برای دیدن شما حتماً باید وقت قبلی بگیرند و هماهنگی های لازم را انجام دهند. اگر فرزندتان خواست چیزی بخرد، حتماً باید روال قانونی و اداری آن را طی کند. دیسیپلین اداری را ابتدا در خانه و خانواده خود برقرار کنید.

 

-اصل توبیخ برای همه، تشویق برای یک نفر را پیاده کنید. در صورت اشتباه یکی از کارمندان همه را مورد مواخذه قرار دهید مخصوصاً باجناقتان را به شدت تنبیه کنید تا حواسش جمع شود که خود را پیش خانواده همسرتان بیش از حد شیرین نکند. در صورت انجام شدن یک حرکت مثبت برادرتان را مورد تشویق قرار دهید. این طور، همه کارمندان امیدوار و شاداب به وظایفشان عمل می کنند.

 


|
امتیاز مطلب : 304
|
تعداد امتیازدهندگان : 101
|
مجموع امتیاز : 101
موضوعات مرتبط: مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: طنز , سرکاری , خنده , ملیکیهتابی , عالی , چت , ک , وانلیک , بهترین , نظر , جا , اسریپت , تفریح , لمات را با , چگونه مدیر نمونه شویم , (نقطه) از هم جدا کنید , مانند : عکس , عکس طبیعت , عکس منظره ,
تاریخ : 24 آبان 1389
نویسنده : هادی

 

"تست کنکور"
 
تست های فرهنگی هنری


هنرپیشه معروف سینما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت
 
هنرپیشه مرحوم سینما ؟
الف) رضا ژیان
ب) رضا ماکسیما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور
 
هنرپیشه مرحوم فیلم “ممل آمریکایی” ؟
الف) نعمت الله گرجی
ب) نعمت الله ساقه طلایی
ک) نعمت الله شیرین عسل
ش) نعمت الله مینو
 
هنرپیشه زن معروف سینما ؟
الف) هدیه تهرانی
ب) کادوی تهرانی
ک) چشم روشنی تهرانی
ش) قابل نداره تهرانی
 
بازیگر چشم روشن سینما و تلوزیون ؟
الف) پارسا پیروزفر
ب) فارسا فیروزپر
ک) پارسا پیروزپر
ش) فارسا فیروزفر
 
یکی از آهنگ های منصور ؟
الف) دیوونه
ب) … خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج
 
خشایار اعتمادی چه سبکی می خواند ؟
الف) پاپ
ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد
 
تست های ورزشی
 
کشتی گیر گردن کلفت ایران ؟
الف) عباس جدیدی
ب) عباس قدیمی
ک) عباس نیو
ش) عباس آپ تو دیت
 
تیم فوتبال آبادانی ؟
الف) نفت آبادان
ب) بنزین آبادان
ک) گازوئیل آبادان
ش) روغن آبادان
 
باشگاه انگلیسی ؟
الف) میدلزبرو
ب) میدلزبیا
ک) میدلزبودی حالا
ش) میدلزپاشو برو گمشو
 
بازیکن بوسنیایی سابق بایرن مونیخ ؟
الف) حسن صالح حمیدزیچ
ب) حمید صالح حسنزیچ
ک) حسن حمید صالحزیچ
ش) بابا چند نفر به یه نفر ؟؟؟
 
دروازه بان انگلیس در جام جهانی ١٩٩٨ فرانسه ؟
الف) دیوید سیمن
ب) دیوید سیمثقال
ک) دیوید سیگرم
ش) دیوید سیتن
 
مهاجم سال های دور منچستر یونایتد ؟
الف) اندی کول
ب) اندی سرشانه
ک) اندی پشت بازو
ش) اندی مرسی هیکل
 
مهاجم تیم ملی هلند و آرسنال ؟
الف) دنیس برگکمپ
ب) دنیس اروین
ک) دنیس وایز
ش) دنیس تریکو
 
تست های علمی تفریحی
 
مساحت دایره چقدر است ؟
الف) ٢ متر
ب) ٥/٢ متر
ک) بیشتره
ش) صبر کن بپرسم
 
سرعت نور چقدر است ؟
الف) خوب است
ب) بد نیست
ک) شما چطوری ؟
ش) چه خبر ؟
 
در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته است ؟
“بی وفایی ، بی وفایی ، دل من از غصه داغون شده”
الف) ایهام
ب) صنعت نفت
ک) صنعت پتروشیمی
ش) صنعت آبکش سازی
 
شاعر قرن ده دوازده؟
الف) هاتف اصفهانی
ب) ابی اصفهانی
ک) اندی اصفهانی
ش) سیاوش قمیشی اصفهانی
 
فعل “خوردن” را صرف کنید ؟
الف) چشم
ب) صرف شده
ک) میل ندارم
ش) نوش جان
 
یکی از وسایل مربوط به فیزیک که در عینک ، تلسکوپ و میکروسکوپ به کار میرود ؟
الف) عدسی
ب) کاچی
ک) فرنی
ش) لوبیا با دوغ
 
دانشمندی که بین بار الکتریکی و جرم الکترون ها و سرعت حرکت آنها رابطه ای نوشت ؟
الف) تامسون
ب) واشنگتنی
ک) بمی
ش) شهسواری
 
شاخه ای از علم فیزیک ؟
الف) مکانیک
ب) باطری ساز
ک) بوسترساز
ش) کمک فنرساز
 
نویسنده “منطق الطیر” کدام شاعر است ؟
الف) عطار نیشابوری
ب) نجار نیشابوری
ک) سمسار نیشابوری
ش) کوپن فروش نیشابوری
یکی از اشکال ماده ؟
الف) گاز
ب) یخچال
ک) بخاری
ش) ماشین ظرف شویی
 
نام دیگر اسید فرمیک ؟
الف) جوهر مورچه
ب) جوهر مورچه خوار
ک) جوهر پلنگ صورتی
ش) جوهر سرندی پیتی
 
نام گاز سرد کننده یخچال های قدیمی ؟
الف) فرعون
ب) نمرود
ک) ابرهه
ش) خسرو پرویز
 
نام دیگر گازهای بی اثر مثل هلیم ، نئون و … ؟
الف( گازهای نجیب
ب) گازهای سر به زیر
ک) گازهای باوقار
ش) کلا بچه های خوبی هستن (مثل من)
 
 
وقت شما به پایان رسید . لطفا ماوس های خود را بالا بگیرید

 



 


|
امتیاز مطلب : 272
|
تعداد امتیازدهندگان : 86
|
مجموع امتیاز : 86
موضوعات مرتبط: مطالب طنز و سرکاری , ,
برچسب‌ها: طنز , سرکاری , خنده , ملیکیهتابی , عالی , چت , ک , وانلیک , بهترین , نظر , جا , اسریپت , تفریح , لمات را با " , " (نقطه) از هم جدا کنید , مانند : عکس , عکس طبیعت , عکس منظره ,
تاریخ : 6 آبان 1389
نویسنده : هادی

تو را به اندازه زیبایی خاطره ات دوست می دارم

 تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را به اندازه هر ثانیه دوریت دوست می دارم   

  به اندازه هر ثانیه اش که هر ثانیه برایم سالها گذشت دوست می دارم

  به خدا بی توهرلحظه چشمانم می بارید... بازهم دوستت دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

تورا به خاطر تمومی فاصله ها دوست می دارم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

تورا به خاطر بارش باران بهاری دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد وهیچ گاه نشکفت دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطر غم شقایق دوست می دارم
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم

تورا به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم

برای خاطر بارانی که بارید و اشکی که جاری شد

به خدا بی توهرلحظه چشمانم می بارید... بازهم دوستت دارم

به خدا بدون تو یه لحظه نفس راحت نکشیده ام ...دوستت دارم

       تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

   تو را بیشتر از هر وقت که بگویی  دوستت دارم
 تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم


|
امتیاز مطلب : 241
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
موضوعات مرتبط: شعرهای مهتابی , ,
تاریخ : 2 مهر 1389
نویسنده : هادی

ماوس را روي مربع قرمز نگه داشته و آن را حركت دهيد.

سعي كنيد مربع قرمز رنگ با ديواره و مربع/مستطيل هاي آبي رنگ برخورد نكند.

اگر بتوانيد بيشتر از 18 ثانيه از برخورد جلوگيري كنيد، شما يك نابغه هستيد!

گفته شده خلبانان نيروي هوايي آمريكا تا 2 دقيقه مي توانند به بازي ادامه بدهند!
 


 

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 305
|
تعداد امتیازدهندگان : 97
|
مجموع امتیاز : 97
موضوعات مرتبط: تمرکز , تست تمرکز , ,
برچسب‌ها: تست , تمرکز , تست تمرکز , عقل , خلبان , امریکا , هوش ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

 

ارزاني

چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟

دوره ارزانی است؟

چه شرافت ارزان!

تن عریان ارزان!

و دروغ از همه چیز ارزانتر

آبرو قیمت یک تکه نان

و چه تخفیف بزرگی خورده است

قیمت هر انسان!!!!!!!

 

»دکتر شریعتی«


|
امتیاز مطلب : 335
|
تعداد امتیازدهندگان : 102
|
مجموع امتیاز : 102
موضوعات مرتبط: سخنان بزرگان , ,
برچسب‌ها: سخن , پند , بزرگان , گاندی , زندگی , حکم , سخنان بزرگان , یه شب مهتابی ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

درد من تنهایی نیست؛
بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛
بی عرضگی را صبر
و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.

گاندی


|
امتیاز مطلب : 352
|
تعداد امتیازدهندگان : 115
|
مجموع امتیاز : 115
موضوعات مرتبط: سخنان بزرگان , ,
برچسب‌ها: سخن , پند , بزرگان , گاندی , زندگی , حکم , سخنان بزرگان , یه شب مهتابی ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

توجه : در این روش به دلیل وجود نداشتن حروف “گ – پ – چ – ژ” باید به جای این حروف معادل فارسی آنها را قرار دهید – مثال : (ژ ، چ ، گ) = ج / (پ) = ب

دوستان مطالب فال و طالع بینی صرفا جنبه سرگرمی دارند -

“الف”

خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم می باشد و با همه کس زود صمیمی میشود و در زندگی در جنگ و جدال و گفتگو به سر میبرد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هر چه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ب”

فردی خوش قیافه و زیبا و با محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ت”

او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه میشود سریع توبه میکند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی آن است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ث”

فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن میباشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ج”

فردی باشد زیبا و خوش اخلاق و با محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج میبرد و این مریضی هر چند وقت یکبار اشکار میشود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفید پوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان و آشفته می باشد و از کار خود حیران است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ح”

او فردی زیبا و خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه دارد و همیشه در بحث و جدل وجنگ به سر میبرد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“خ”

فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هر چه سعی میکند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است عشقی و تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“د”

او فردی با دیانت و پر فکر و بشاش و زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه در حال ترقی می باشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ر”

زیبا و خوش اخلاق و با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از درد سر و زانو در عذاب میباشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سر گردان میشود.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ز”

او فردی است خوش اخلاق میانه رو و آتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بد گویی کنند و او فردی است طمعکار و زیبا چهره و خوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد میرسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“س”

او فردی میباشد پر استعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور و متکبر میباشد و هر کاری که میل داشت انجام میدهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر میبرد فردی باشد آتشی مزاج و همیشه در چشم اهل و اعیان پر هیبت به چشم میاید.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ش”

او فردی است مشفق و مهربان و جنگجو و عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود میخورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ میماند و بسیار لجباز است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ص”

فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور میکند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر میباشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ض”

او فردی است خوش اخلاق و زیرک و دانا و کینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمیدهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق میباشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هر کار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ط”

او فردی است پاک و خوش اخلاق و عشقی و خوش گذران و خونگرم و پیراهن سیاه بر او خوشایند نیست و دوستی بسیار میکند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ظ”

او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک و مقرراتی میباشد و اطرافیان پشت سر او بد گویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان آن است که با دوستان تفریح کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ع”

او فردی باشد بلند مرتبه و پر گذشت و خوش اخلاق و بخشنده و مقرراتی و خشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمیداند و در دوستی با دیگران پاینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“غ”

زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس نا امیدی کند در فکر میرود و به گذشته و آینده خود می اندیشد دانا و عالم است و زندگی را با صلح و صداقت دوست دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ف”

او فردی است آتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج میکشد و در زندگی چند بار شکست میخورد ولی در آینده به مقام و منزلت خوبی میرسد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ق”

فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار میکشد و موفق میشود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد میکند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ک”

او فردی است زیبا و خوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب میباشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ل”

فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرافیان نزدیک خود میباشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“م”

خوش اخلاق و با محبت و خون گرم و نترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بد گویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی میشود و سریع خاموش میشود عشقی میباشد و در تمام کارها تقاضای کمک کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ن”

او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج میباشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی و خشک میشود همچون قاضی میباشد و در حقوق خود و دیگران به میزان برخورد کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“و”

فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور میشود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را میگویند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ه”

او فردی است که همیشه اطرافیان را امر و نهی کند و زیبا چهره و تند خو و آتشی مزاج و طبع او گرم میباشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

“ی”

او فردی است پر فکر و زیبا و با هر کس در افتد بر او غالب گردد دم دمی مزاج میباشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است او فردی است چهار شانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج میبرد.


|
امتیاز مطلب : 362
|
تعداد امتیازدهندگان : 119
|
مجموع امتیاز : 119
موضوعات مرتبط: متفرقه , طالع بینی با اول اسم , ,
برچسب‌ها: فال , طالع , اول , اس , فال روز , یه شب مهتابی , باحال , جالب , ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

شنیدن برخی کرامات و یا داستان‌های مرتاض‌های هندی گاهی اوقات انسان را قلقلک می‌دهد که: «چه می‌شد من هم می‌توانستم روی آب راه بروم؟» کار چندان سختی نیست. ما به شما می‌آموزیم.

پیش از هر کاری بهتر است کمی دانش فیزیک شما را تقویت کنیم و آن چیزیهایی که یادتان رفته را به یادتان بیاوریم. فیزیک دبیرستان که یادتان هست؟ نیروی چسبندگی؟

نیروی بین مولکولی چسبندگی نیرویی است که سبب می‌شود یک ماده جامد، مایع یا گاز باشد. گازها کمترین نیروی چسبندگی بین مولکولی را دارند و جامدات بیشترین نیرو را. به همین دلیل شما نمی‌توانید پایتان را در چوب فرو کنید اما در آب می‌توانید.

اسحاق نیوتن، دانشمند انگلیسی، که در قرن 17 میلادی زندگی می‌کرد متوجه نیروی بین مولکولی شد و برای آن فرمولی به دست آورد که می‌شد بسته به جنس ماده، نیروی بین مولکولی آن را محاسبه کرد.

 

 


 

بخش زیادی از مایعات موجود در جهان رفتار بین مولکولی همانند آنچه نیوتن توصیف کرده و در فرمول آورده است از خود نشان می‌دهند. با این حال تعدادی از مواد هم از این قاعده مستثنی هستند. به این مواد، سیالات غیرنیوتنی می‌گویند.

در سیالات غیرنیوتنی نیروی بین مولکولی بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که نیوتن توصیف کرده است. با نیروی بین مولکولی می‌توان رفتار مواد را پیش‌بینی کرد اما در مورد سیالات غیرنیوتنی هیچ پیش‌بینی معنا ندارد.

در حقیقت سیال غیرنیوتنی سیالی است که نیروی چسبندگی آن تغییر می‌کند و تقریبا می‌توان گفت چسبندگی در این سیالات را نمی‌توان تعریف کرد.

یکی از راه‌های کم‌هزینه تولید یک ماده غیرنیوتنی، استفاده از آرد ذرت است. آرد ذرت را بک یک فنجان آب اضافه کنید و آن را به آرامی هم بزنید. بعد از مدتی یک مایع کرم مانندی با رنگ روشن به دست می‌آید.

حال برای اینکه این ماده را آزمایش کنید می‌توانید از راه‌های زیر استفاده کنید:

اگر روی سطح سیال با انگشتتان ضربه بزنید یا به طور ناگهانی ظرف را وارونه کنید، عکس‌العمل سیال درون ظرف بیشتر مانند جامدات است تا مایعات.

رفتارهای مهربانانه‌تر مانند این که به آرامی قاشقی را در سیال فرو کنید، باعث می‌شود رفتار سیال شبیه مایعات باشد.

اگر بخواهید قاشق را به تندی از مایع خارج کنید، باز هم مایع حالت جامد به خود می‌گیرد.

بازی جالب‌تری که می‌توانید با این سیال انجام دهید، راه رفتن روی آن است. چون بخشی از این سیال را آب تشکیل می‌دهد، پس پر بیراه نیست که بگوییم شما با این روش دارید روی آب راه می‌روید.

با درست کردن حجم بیشتری از این سیال و ریختن آن درون یک تشت می‌توانید راه رفتن روی یک مایع را تجربه کنید. کافی است از روی آن رد شوید. فقط یادتان باشد که با سرعت از روی آن رد شوید تا سیال حالت جامد به خود بگیرد.

به جز راه رفتن روی آن، سیال غیرنیوتنی کاربردهای دیگری هم دارد. یکی از این کاربردها در تهیه لباس‌های ضد گلوله است. دانشمندان در تلاشند با کمک این مواد لباس ضد گلوله بسازند، زیرا سیالات غیرنیوتنی انرژی گلوله را به راحتی جذب می‌کنند و از طرف دیگر قابل انعطاف هستند و مانع از حرکت بدن نمی‌شوند.


 


|
امتیاز مطلب : 359
|
تعداد امتیازدهندگان : 121
|
مجموع امتیاز : 121
برچسب‌ها: راه روی اب , راه , نامریی , چادویی , راه رفتن روی اب , راهرفتن , مجیک , روی اب , راه , رفتن , روی , اب , راه رفتن روی اب , اصناف , ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

داستان حضرت نوح از قدیمترین داستانهای پیامبران و امتهای گذشته است. قوم نوح به پرستش خدایان ساختگی روی آورده بودند و حضرت نوح بارها و بارها سعی در آگاه نمودن آنان كرده بود ولی هر بار او را تكذیب می نمودند و به بهانه های  مختلف كه اوبشری همچون دیگر انسانهاست از وی نافرمانی می كردند. حضرت نوح با دعوت ایشان به اندیشیدن در مورد هفت آسمان، پرتو افشانی خورشید و نور ماه و نیز یادآوری نعمتهای زمین از آنها می خواست كه به خدای واحد ایمان آورند اما، آنان هر بار بیش از پیش خداوند را منكر شده و او را دروغگو انگاشتند و می گفتند:

32 هود:

قالوا یـنوح قد جـدلتنا فاكثرت جد‌لنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصـدقین

گفتند: ای نوح براستی با ما مجادله كردی و چه مجادله دور و درازی هم با ما كردی و اگر راست میگوئی هر چه به ما وعده می دهی (هم اكنون بر سر ما) بیاور.

داستان حضرت نوح از قدیمترین داستانهای پیامبران و امتهای گذشته است. قوم نوح به پرستش خدایان ساختگی روی آورده بودند و حضرت نوح بارها و بارها سعی در آگاه نمودن آنان كرده بود ولی هر بار او را تكذیب می نمودند و به بهانه های  مختلف كه اوبشری همچون دیگر انسانهاست از وی نافرمانی می كردند. حضرت نوح با دعوت ایشان به اندیشیدن در مورد هفت آسمان، پرتو افشانی خورشید و نور ماه و نیز یادآوری نعمتهای زمین از آنها می خواست كه به خدای واحد ایمان آورند اما، آنان هر بار بیش از پیش خداوند را منكر شده و او را دروغگو انگاشتند و می گفتند:

32 هود:

قالوا یـنوح قد جـدلتنا فاكثرت جد‌لنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصـدقین

گفتند: ای نوح براستی با ما مجادله كردی و چه مجادله دور و درازی هم با ما كردی و اگر راست میگوئی هر چه به ما وعده می دهی (هم اكنون بر سر ما) بیاور.

آنگاه به نوح وحی شد كه از قوم تو جز كسانی كه تاكنون ایمان آورده اند ایمان نخواهند آورد و از آنچه كرده اند اندوهگین مباش.

هود :37

و اصنع الفلك باعیننا و وحینا و لا تخـطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون

و كشتی را زیر نظر ما و وحی ما بسازو درباره كسانی كه ستم ورزیده اند سخن مگو،كه ایشان غرق شدنی اند.

آنگاه نوح(ع) به دستور خداوند كشتی ساخت و فرمان خداوند نیز سر رسید و آب از چشمه ها فوران كرد و باران عظیمی باریدن گرفت و سیلاب و طوفان شدیدی در گرفت.

سپس به فرمان خداوند مومنان به كشتی سوار شده و از هر جفت جانوری نیز دو تا بر كشتی وارد نمود.

هر لحظه بر میزان آبهای نازله و چشمه ها افزوده میشد و كافرین كه پسر نوح نیز همراه ایشان بود به خیال فرار از طغیان آب به كوهها پناه بردند، اما همه آنان به فرمان خداوند در میان آب های خروشان غرق شدند.

44 هود:

و قیل یـارض ابلعی ماءك و یـسماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الظـلمین

و گفته شد كه ای زمین آبت را فرو ببر، و ای آسمان (بارانت را) فرو بند، و آب فروكش كرد و كار به سر انجام رسید و (كشتی) بر (كوه) جودی نشست.

آنگاه به فرمان خداوند باران قطع شد و كشتی به سلامت بر جودی قرار گرفت و بدین ترتیب گناهكاران و كافرین به مجازات عمل خویش رسیدند.

خداوند در قرآن كریم داستان حضرت نوح(ع) را از اخبار غیبی برشمرده كه نه پیامبر و نه قوم او از آن اطلاعی نداشته اند.

49 هود:

تلك من انباء الغیب نوحیها الیك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هـذا فاصبر ان العـقبة للمتقین

این از اخبار غیبی است كه بر تو وحی می كنیم، نه تو و نه قومت پیش از این آنها را نمی دانستید ، پس شكیبائی پیشه كن كه نیك سرانجامی از آن پرهیزگاران است.

 


|
امتیاز مطلب : 441
|
تعداد امتیازدهندگان : 143
|
مجموع امتیاز : 143
موضوعات مرتبط: داستان های مهتابی , قرانی , ,
تاریخ : 1 مهر 1389
نویسنده : هادی

 

 

بهترین بازی های ایرانی: ۱ دختر بازی ۲ نامزد بازی ۳ خانوم بازی ۴ دودره بازی ۵ امپول بازی ۶ زبون بازی ۷ اس ام اس بازی
*********

اطلاعیه وزارت سلامتی: از این پس برای گرفتن بلیت هواپیما علاوه بر ارائه شناسنامه به ارائه وصیت‌نامه هم احتیاج است

 

*********
-دیشب خوابتو دیدم، با یه لباس خوشگل نارنجی اومدی در خونه‌مون، هر چی گفتم بیا تو، نیومدی! گفتی کار دارم، برو آشغالاتو وردار بیار
*********

 
.بیشتر مردها ۲ آرزوی بزرگ دارند، اول داشتن خونه، دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه
*********
رزو می‌کنم بتوانی ته دل مردم را ببینی و صدای دل‌شان را بشنوی و به دل‌شان آرامش بدهی درست مثل سنگ توالت!
*********

 

.صدای عشق: صدای پیانو نیست، صدای گیتار هم نیست، صدای عشق صدای قلب هم نیست، صدای عشق صدای فنر تخته…
*********
.هشدار به مجردها: تا اطلاع ثانوی به دلیل شیوع آنفولانزای مرغی قاطی مرغا نشید
*********
.عکس همسرتون را همیشه همراه داشته باشید و با هر مشکل بزرگی

که برایتان پیش آمد به آن نگاه کنید تا بدانید مشکل بزرگتری هم هست
*********
یه روز یه نفر یه ۲۵ تومنی روزه زمین میبینه . دولا میشه برش داره ، یه دفه می گ.و.زه . میگه : نگاه کن ، برا ۲۵ تومنی هم دزدگیر گذاشتن ..!
*********
نسخه جدید آموزش رد شدن ازخیابان به کودکان اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه میکنیم بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه میکنم بعد به سمت بالا نگاه میکنیم که محل سقوط هواپیماست سپس با روحی سرشار و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاریم
*********
.پلیس راه مناطق کوهستانی و برف‌‌گیر اعلام کرد: ماشین‌هایی که زنجیر ندارند سینه بزنند.
*********
.نگاه اولت بر من اثر کرد، نگاه دومت دیوونه‌ام کرد، نگاه سومت عاشق‌ترم کرد، اه، گندشو در آوردی، نگاه آخرت دیگه هیزبازی بود!
*********

 

.قضیه یه عرب + قضیه یه ترک + قضیه یه رشتی = آرم شبکه سه!
*********
جمله عاشقانه همدانی
با تمام چفته چولیت، شته شولیت، پته پیسیت، قد یه خیار چولسیده داغانتم!
“بسی رنج بردم در این سال سی”
نشد خر برای عروسی، کسی!!
شکست عشقی
می دونی شکست عشقی یعنی چی؟
یعنی بری پای تخته کنفرانس بدی، بعد بفهمی زیپ شلوارت باز بوده!

فال حافظ!نیت کن…………..به جهنم گر غمت پایان ندارد!!به درک گر سرت سامان ندارد!!بخندم من به این دنیای فانی !!که ضایع تر از این امکان ندارد!!!

حافظ می خواد بگه تو خوشبخت می شی!یکم عصبانیه!!منظوری نداره!!
*********
امکانات زندگی در عشایر :

غذا : کشک

یخچال : مشک

حمام : تشت

دستشوئی : دشت !

 
همه شب فکرم این است و همه شب سخنم !

گر روم دیر به منزل ، چه بگویم به زنم !!!
از یارو می‌پرسند پتروس کی بود؟ می‌گه یه دهقان فداکار بود که وقتی گرگ یوسفش را خورد، رفت زیر تانک و انگشتشو کرد تو چشم راننده قطار!


|
امتیاز مطلب : 458
|
تعداد امتیازدهندگان : 145
|
مجموع امتیاز : 145
موضوعات مرتبط: لطیفه وجک , ,
برچسب‌ها: داستان , یه شب مهتابی , داستان , جوک , مهتاب , داستان , عاطفی , فلسفی , عشقی , اس ام اس جوک , جوک ,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آخرین مطالب

/